ردپای ۴۰۰ سال زندگی در کوچه «سرطون» | قفلهای زنگارگرفته روی در خانههای خالی
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۹۳۹۹۸
همشهری آنلاین-مرضیه موسوی: کوچه «سرطون» گذری باریک و قدیمی درست در همسایگی حمام «نواب» است که هفته گذشته در گشت و گذارهای خبرنگاران همشهری محله در محله امامزاده یحیی(ع) کشف شد؛ کوچهای که به نام آشتیکنان معروف است و خط و خال بهجامانده روی دیوارهای آن، خبر از روزگاری مرفه و سرشار از زندگی در این کوچه میدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
سرطون آب حمام نواب را گرم میکردخیلی از اهالی ساکن در کوچه سرطون نمیدانند که دلیل نامگذاری این کوچه چیست. «ثریا شیخآبادی» کمتر از ۷ سال است که در این کوچه ساکن شده. او میگوید: «یکی از همسایهها برایم توضیح داده که سرطون به حمام نواب مربوط میشود و محلی بوده که در آن آب حمام گرم میشده.» کوچه سرطون، درست پشت حمام واقع شده است.
سرطون، اتاقکی است در پشتبام حمامهای قدیمی که آب قنات اول به آن، وارد و بعد از گرم شدن، راهی خزینه میشد. «نصراللهحدادی»، تهرانشناس میگوید: «سوختی که در سرطون به کار میرفت زغال بود یا فضولات حیوانی. کار در سرطون برای گرم کردن آب حمام کار سادهای نبود و زحمت فراوان داشت. جعفر شهری، مورخ معاصر و تهرانشناس مشهور یکی از افرادی بود که برای امرار معاش و تأمین هزینههای زندگی در سرطون کار میکرد.»
زنگهای نونوار، دیگر صدای بلبل نمیدهدسرطون، کوچهای باریک است. با خانههایی که روزگاری روی پای خود ایستاده بودند و نقش و نگارهای باقی مانده در آن، خبر از روزهای اوج این کوچه در دل محله امامزاده یحیی(ع) دارد. خانههای سالخورده کوچه سرطون این روزها روی دوش هم سوار شدهاند. دیوارها ترک برداشته و از رطوبت زیاد طبله کردهاند. نونوارترین چیزی که در این کوچه به چشم میخورد زنگهای خانههاست که جای زنگهای بلبلی قدیمی نشسته است.
شیخآبادی از ساکنان قدیمی کوچه میگوید: «تا ۱۰ سال پیش همه همسایهها را میشناختم. اما حالا برخی همسایههایم مهاجر هستند که هر چند وقت یکبار عوض میشوند. در گذشته این کوچهها بروبیایی داشتند. همسایهها برای هم جان میدادند و از فامیل به هم نزدیکتر بودند و در خیر و شر همدیگر سهیم میشدند. اما حالا کمتر این اخلاق در محله ما دیده میشود و کسی حالی از دیگری نمیپرسد.»
کوچههایی برای آشتیکوچه سرطون یکی از کوچههای آشتیکنان محله امامزادهیحیی(ع) است. باریکی کوچه مجال رد شدن ۲ عابر را همزمان از عرض کوچه نمیدهد. به همین دلیل در گذشته اگر افرادی با هم قهر بودند آنها را مجبور به عبور از این کوچهها میکردند تا هنگام عبور با هم روبهرو شوند و کینهها را کنار بگذارند. حالا در این کوچه همسایهها آنقدر با هم صمیمی نیستند که روزی کارشان به قهر و دلخوری برسد. هیچکدام از خانههای قدیمی کوچه سرطون نوسازی نشده و در نتیجه هیچ بخشی از کوچه با عقبنشینی، عریض نشده است. کوچه آنقدر باریک است که نمیتوان با دورخیز کردن و فاصله گرفتن از دیوارهای یک خانه، حیاط آن را دید.
پنجرههایی که پوشیده شدکوچه پر از پنجرههایی است که فاصله کمی از زمین دارند و اغلب رو به هم باز میشود؛ حدادی میگوید: «در گذشته برای ایجاد امنیت در محلهها و کوچهها، خانهها را نزدیک و پنجرهها را رو به هم میساختند تا اگر اهالی به کمک نیاز داشتند بتوانند همسایه خود را به راحتی خبر کنند. تأمین امنیت اهل خانه دلیل باریکی کوچهها و نزدیکی خانهها به هم بود. بهخصوص زمانی که هنوز پای روشنایی به کوچه و خیابانها باز نشده بود.»
پنجرههای رو به کوچه، کوچک و حصاری فلزی جلو آن را پوشانده است. «ابراهیم سخی» میگوید: «پنجره خانههای یک طبقه معمولاً پایین بود که طی چند سال گذشته پس از چند بار آسفالت، ارتفاع پنجرهها پایینتر آمده است.» حالا این پنجرههای کوچک برای حفظ امنیت افراد داخل خانه کور شده و با تکههای مقوا یا توری و چیزهای دیگر آن را مسدود کردهاند: «همسایهها معمولاً این پنجرههای رو به کوچه را باز نمیکنند و خیلیها برای اینکه کسی شیشه را نشکند آن را با مقوا پوشاندهاند. شبها نور از پشت شیشههای این پنجرهها در کوچه میتابد و سایه افراد پیدا میشود. برای همین بیشتر صاحبخانهها ترجیح میدهند شیشهها را بپوشانند تا توجه رهگذران به داخل خانه جلب نشود.»
کوچه ۱۰۰ ساله سرطون و خانههای فرسودهاش تلاش میکنند که پابهپای زمانه پیش بروند. به همین دلیل هم جوی آب باریکی که کوچه را نصف میکند از حالت خاکی بیرون آمده و بهسازی شده است تا آب باران به خانهها وارد نشود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشرشده در همشهری محله منطقه ۱۲ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۶/۰۷
کد خبر 797422منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: همسایه ها پنجره ها خانه ها کوچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۹۳۹۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی